همون طوری که مستحضر هستین امروز سه شنبه سوری بود والا ما امروز از همه جا بی خبر اومدیم این خواهر کوچیکه رو که بعد از ظهری بود رو ببریم مدرسه خراب نشده شون رفتیم تو مدرسه شون دیدم پسرا تازه تعطیل شدن و مثل قوم تاتار حمله بردن سمت در یکیشون با وقار و مثل آقا ها داشت راه میرفت که یهو وقتی به خودم اومدم دیدم داره صدام میکنه.... خانوم؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتم بله عزیزم؟ که یهو انگار شیطون تو نفسش رسوخ کرده باشه یه سیگارت انداخت جلو پام من که شوکه شده بودم و تو هنگ بودم که این همون پسر کوچولوی مثلا با وقاره یا نه یهو به خودم اومدم و هر چی تو دهنم بود نثار روح پاکش کردم و تو همون حالت هنگ برگشتم خونه.... نتیجه اخلاقی: همه رو برق میگیره ما رو گوز ادیسون!!!!!!
کد قالب جدید قالب های پیچک |